ایلیاایلیا، تا این لحظه: 13 سال و 5 ماه و 8 روز سن داره

ایلیا کاکل زری و داداشی

روز زمین لرزه غم

قسمتی از تنم وطنم امروز لرزید قسمتی از دلم ایرانم امروز مرد اذرم به خون نشست اذرم به خون تپید سلام دیروز حدودای 4.30 زلزله ی مهیبی اومد من  تازه نشسته بودم پشت کامپیوتر داشتم عکسهای ایلیا رو میریختم تو کامپیوترم ایلیا خان هم خواب بود یه دفعه احساس کردم خونه داره تکون میخوره وای چه صدای وحشتناکی داشت بلند میگفتم یا امام زمان خیلی هم طول کشید تموم نمیشد ایلیا رو بغل کرده بودم هاج و واج نمیدونستم چیکار کنم دستام اونقدر میلرزید نمیتونستم کلید در رو پیدا کنم مانتو بپوشم روسری سر کنم ایلیا هم از همه چی بیخبر تو بغلم با کنجکاوی نگا میکرد همون لحظه بابی سر رسید و رفتیم بیرون همش تو دلم خدا خدا میکردم هیچکی اسیب ندیده باشه اخه ادم تا ت...
22 مرداد 1391

من دیگه بزرگ شدم

سلام الان که دارم مینویسم ایلیا تو خوابه نازه منم یه چرت خوابیدم بعدش خوابم نیومد گفتم بهتره بیام از عروسکم بنویسم که بعدا ببینه تو 20 ماهگیش چه ووروجکی بوده   قوربونت بشم من  اول از همه بگم خیلی بهم وابسته شدی هر جا بریم زیر چشمی منو میپای که  جایی نرم  تا جیش میکنی میدوی میای بغل من و میگی جیش البته صبحها میبرمت حموم و خودت جیش میکنی. خوشگل من پارچ اب رو میدم دستت میری به گلدونمون اب میدی میگم تلوزیون رو خاموش کن کولر رو  در رو باز کن الو رو بیار جارو بکش همه رو انجام میدی موقعیکه یه بچه ی دیگه میبینی اولش ماچش میکنی بعداز یکی دو ساعت بغل کردنات تبدیل  میشه به محکم گرفتن بچه و کشیدن موهاش صبح که از خواب پا...
9 مرداد 1391
1